استرس است و امتحان پیر شده ست این جوان

بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود

این شب امتحان من چرا سحر نمی شود



مولوی او که سر زده دوش به خوابم آمده

گفت که با یکی دو شب درس به سر نمی شود



خر به افراط زدم،گیج زدم قاط زدم

قلدر الوات زدم،باز سحر نمی شود



استرس است و امتحان پیر شده ست این جوان

دوره ی آخر زمان،درس ثمر نمی شود



مثل زمان مدرسه وضعیت افتضاح و سه

به زور جبر و هندسه گاو بشر نمی شود



مهلت ترمیم گذشت کشتی ما به گل نشست

خواستمش حدف کنم،وای دگر نمی شود



هرچه بگی برای او خشم و غضب سزای او

چونکه به محضر پدر عذر پسر نمی شود



رفته ز بند آبرو لیک ندانم از چه رو

این شب امتحان من،دست به سر نمی شود



توپ شدم شوت شدم،شاعر مشروط شدم

خنده کنی یا نکنی باز سحر نمی شود



نظرات شما عزیزان:

عشق
ساعت10:54---27 دی 1393
با تفکر زیاد فهمیدم وب خوبی داری ممنونم زیبا بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 9:9 | نویسنده : rosha |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.