<-PostContent->

شیمی

عطربارون

 

خودت باش

  خوششان هم نیامد نیامد

    اینجاکه مجسمه سازی نیست

 

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 19:28 | نویسنده : rosha |

 
 
ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮕﻪ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﯿﻮﻣﺪﻥ ﻣﻌﻠﻢ...

ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺻﺒﺢ ﻭ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺳﺮﻭﺩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻭﻝ ﻫﻔﺘﻪ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻂ ﮐﺸﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ آبی ﻭ ﻗﺮﻣﺰ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﭘﺎﮎﮐﻦ ﻭ ﮔﭻ ﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻌﻠﻢ...

ﺑﺮﺍﯼ ﻟﯿﻮﺍﻧﺎﯼ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﻓﻠﻮﺕ ﺩﺍﺷﺖ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻥ...

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺩﻟﺨﻮﺷﻴﻬﺎﻱ ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ...


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 18:43 | نویسنده : rosha |

 
 
ﺍﻟـــــــﻮ ﺧــــــــﺪﺍ ﺟــــــــــﻮن

 

ﻣﮕﻪ ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻧﯿﺎﻓﺮﯾﺪﯼ ﺗﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﻫﺎﺗﻮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﯽ؟

 

 

 

 

ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻦ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻘﻠﺐ ﻣﯿﮑﻨﻦ!

 

 

 

 

 

ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﻝ ﻣﯿﺸﮑﻮﻧﻦ!

 

 

 

 

 

ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ هم ﻣﯿﺨﻨﺪﻥ!

 

 

 

 

 

ﯾﻪ ﻋﺪﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻦ!

 

 

 

 

 

ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺧﻮﺍﺏ بقیه رو میگیرن ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻦ!

 

 

 

 

 

ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮﻥ ﺍﺷک آدمو ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﻥ!

 

ﺧﺪﺍ ﭼﺮﺍ ﻫﯿﭽﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 18:39 | نویسنده : rosha |

.
عرضی ندارم بانو
فقط یادت باشد امروز که دختری
در آینده مادر دختر دیگری هستی
و روزی می آید که مادر بزرگ میشوی
پس جدا از همه ی ناپاکیها ، تو پاک بمان !
روز دختر مبارک …


تو ببین، وحشی چشمان توأم دختر خوب

 که چنین بی سر و سامان توأم دختر خوب

 خوشترین خاطره در خلوت خونین خیال

 خواب لبخند و پری خوان توأم دختر خوب !

روزت مبارک

.


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 18:34 | نویسنده : rosha |

دلم هوای تو کرده شه خراسانی


چه می شود که بیایم حرم به مهمانی


دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان


عنایتی که بیایم تویی که درمانی

 

مرا وگریه شبی در حریم تو کافی است


رفیق گریه ی من،گریه های طوفانی


رفیق مایی و حالی زما نمی پرسی


تو در بهشتی و ماهم اسیروزندانی


بیا و زندگی ام را چنین مهیا کن


که پیش پای تو آقاشوم قربانی


تمام آنچه که دادی مرا،زکف دادم


ببین که دشت پر از گل شده بیابانی


چه می شود که قیامت بگویم این جمله


دلم هوای تو کرده شه خراسانی

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 19:33 | نویسنده : rosha |

نامت چه بود؟آدم

فرزند؟من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟بهشت پاك

اینك محل سكونت؟زمین خاك

آن چیست بر گرده نهادی؟امانت است

قدت؟روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

اعضاء خانواده؟حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك

روز تولدت؟روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

وزنت ؟نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك

جنست ؟نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟در كار كشت امیدم

شاكی تو ؟خدا

نام وكیل ؟آن هم خدا

جرمت؟یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟همین
!!!!
حكمت؟تبعید در زمین

همدست در گناه؟حوای آشنا

ترسیده ای؟كمی

ز چه؟كه شوم اسیر خاك

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟بلی

كه؟گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟زیاد

برای كه؟تنها خدا

آورده ای سند؟بلی

چه ؟دو قطره اشك

داری تو ضامنی؟ بلی

چه كسی ؟ تنها كسم خدا

در آ خرین دفاع؟
می خوانمش كه چنان اجابت كند دع


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 19:27 | نویسنده : rosha |

 

 


 

خدايا...

 

آغوشت را امشب به من می دهی ؟

 

برایِ گفتن چیزی ندارم

 

اما برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .

 

می شود من بغض کنم

 

تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .

 

می شود من بگویم خدایا

 

 

 

 

 

 

 

تو بگویی : جانِ دل . . 

می شود بیایی ؟


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 19:23 | نویسنده : rosha |

 

 

من اگر روح پريشان دارم

من اگر غصه هزاران دارم

گله از بازي دوران دارم

دل گريان،لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

در غمستان نفسگیر اگر

نفسم ميگيرد

آرزو در دل من

متولد نشده، مي ميرد

يا اگر دست زمان درازاي هر نفس

جان مرا ميگيرد

دل گريان، لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

من اگر پشت خودم پنهانم

من اگر خسته ترين انسانم

به وفاي همه بي ايمان

دل گريان، لب خندان دارم

به تو و عشق تو ايمان دارم

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 18:44 | نویسنده : rosha |


سایه گمگشته ای در یک کویرم کیستم

 

پرسشی بی پاسخم در جستجوی کیستم

 

یک قدم تا انتهای دردهایم مانده است

 

منتظر تا اینکه باز آیی ، بگویی کیستم

 

روی دوش خسته ام آواری از دلواپسی ست

 

از کدامین سمت می آیی ، بگو می ایستم

 

روبروی آینه تصویر خود گم کرده ام

 

عمری اما در کجای آینه می زیستم

 

بی تو حتی در نگاه  لحظه ها هم نیستم


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 18:41 | نویسنده : rosha |

یک شبی مجنون نمازش راشکست

با وضو درکوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست ومستش کرده بود

فارغ ازجام الستش کرده بود

گفت:یارب..... ازچه خوارم کرده ای

برصلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق .دل خونم نکن

من که مجنونم .تومجنونم نکن

من دراین بازیچه دیگرنیستم

این تو و لیلای تو......من نیستم

گفت:ای دیوانه لیلایت منم

دلبرپنهان وپیدایت منم

سالها باجور لیلا ساختی

من کنارت بودم ونشناختی


برچسب‌ها:

تاريخ : برچسب:, | 18:40 | نویسنده : rosha |
صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 34 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.